دو سال پیش ، من از نیو انگلستان به شمال غربی اقیانوس آرام نقل مکان کردم. زمان تحول بود و گرچه از شروع فصل جدیدی از زندگی خودم هیجان زده شدم ، متاسفم که دوستان قدیمی خود را پشت سر گذاشتم.

سال اول در خانه جدید من طاقت فرسا بود. من از خوابگاه به خوابگاه در شکار یک آپارتمان رفتم تا با خودم تماس بگیرم. مشتاق به دوستی ، من عصرهای خود را در شرکت در انواع مختلف ملاقات کردم. با استقبال از هجوم جدید مشتریان ، تجارت من رشد کرد. بالای این فشارهای بیرونی ، اضطراب من نشسته بود ، حضوری که شدت آن مثل یک جزر و مد غیرقابل پیش بینی جاری می شود.

من در این زمان انتقال تلاش کردم تا با دوستانم در نیو انگلستان تماس مستمر برقرار کنم. یک روز ، من نیاز به تنظیم مجدد تماس تلفنی با یکی از دوستان خودم داشتم زیرا احساس می کردم کاملاً غرق شده ام. برای آخر هفته بعد عذرخواهی کردم و دوباره برنامه ریزی کردم ، با وجود این که این اولین هفته رایگان من در ماه ها خواهد بود و برای بهبودی نیاز به زمان دارم. به خودم گفتم: "من این کار را می کنم."

و ببین ، وقتی آخر هفته آینده فرا رسید ، من از یک هفته استرس زا دیگر اضطراب کردم و خسته شدم. فکر یک تماس تلفنی کاملاً قریب به اتفاق بود ، بنابراین من فسخ کردم. از نو.

این بار ، دوستم به درستی از من ناراحت شد. او تغییر مجدد مداوم من را عدم سرمایه گذاری در دوستی ما دانست و ما به آرامی ارتباط را از دست دادیم.

حتی اکنون ، ماهها بعد ، از نحوه برخورد من با این تعامل ، احساس شرم عمیق می کنم. این یک فقدان دردناک بود ، یک درس فوق العاده با ارزش به من آموخت: وعده هایی که نمی توانید از آنها بخواهید نگه دارید راهی مطمئن برای از بین بردن روابط است - روابط با دیگران و رابطه خود با خودتان.

از آن زمان ، آموخته ام که چگونه الگوی سودآوری را بشکنم و دوباره به خودم اعتماد کنم. در اینجا چگونه است

چرا ما بیش از حد سود می کنیم و کم تحویل می دهیم؟
به طور کلی ، سود بیش از حد ناشی از تمایل ما به دوست داشتن یا پذیرش است. ما اعتقاد داریم که وقتی 110 درصد به دیگران می دهیم برای دیگران با ارزش تر هستیم و بنابراین ما به سود خود می پردازیم - با توجه به شرایط فعلی ما تعهدی می گیریم که غیر واقعی است.

ممکن است ابراز نیتی به نظر برسد:

موافقت برای تکمیل یک پروژه کاری در یک مهلت غیر واقعی
قول می دهم با یک دوست تماس بگیرید حتی اگر برنامه شما کاملاً خیرخواهانه باشد
موافقت با حضور در چند مهمانی در یک آخر هفته حتی اگر دچار اضطراب اجتماعی شوید
Overpromising نوعی خاص از رضایت مردم است ، پدیده ای که ما در برابر ضربان های طبیعی خود عمل می کنیم تا تأیید ، پذیرش یا عشق دیگران را بدست آوریم.

هنگامی که ما بیش از حد معامله می کنیم ، سعی می کنیم به یک نسخه ایده آل از خودمان تبدیل شویم - نسخه ای که این کارها را بدون زحمت و در یک جدول زمانی مشخص انجام می دهد. با این کار ما محدودیتهای طبیعی خود را انکار می کنیم و آنچه را که اعتقاد داریم دیگران به جای آنچه که از خودمان می خواهیم از ما می خواهند در اولویت قرار می دهیم.

در جایی ، بیشتر افراد دلپذیر یاد گرفته اند که خود معتبر بودن آنها به اندازه کافی دوست داشتنی نیستند ، بنابراین آنها به طور ناخودآگاه یا ناخودآگاه اعتقاد دارند که تنها راه برای تأمین عشق عشق به آنها متفاوت است. آنها ممکن است تلاش زیادی برای به نظر رسیدن اجتماعی تر ، تولیدی تر ، تسهیل تر یا شادتر از آنچه در واقع هستند انجام دهند. در مورد خرابکاری ، آنها تلاش بیشتری می کنند تا بتوانند چیزی بیشتر از آنچه را که می توانند به راحتی ارائه دهند.

در نتیجه ، کسانی از ما که سوءاستفاده می کنند یا وظیفه توافق شده را انجام می دهند - هرچند خشمگینانه - یا کاملاً عقب نشینی می کنیم. در هر صورت ، آسیب جدی ایجاد می کند زیرا می آموزیم که نمی توانیم به خودمان اعتماد کنیم. ما با احساس شرم و اعتقاد ناخوشایند روبرو هستیم که باید دفعه بعد بهتر عمل کنیم و بنابراین چرخه خودش را تکرار می کند.

راز شکستن این چرخه پر از گناه ، برقراری ارتباط نیازها ، محدودیت ها و خواسته های ما از ابتدا با مرزهای محرک است.

قدرت مرزهای فعال
وقتی در مورد مرزها فکر می کنیم ، عموماً به آنچه که من از آن به عنوان مرزهای پسرونده یاد می کنم فکر می کنیم: پاسخ دادن به رفتار شخص دیگری با ادعای روشن درباره آنچه قابل قبول است یا نیست. ممکن است احساس تهدید ، عصبانیت ، ناامن بودن ، غرق شدن یا تحریک شدن داشته باشیم و به همین ترتیب پاسخ می دهیم. مثلا:

در تاریخ اول ، همراه شما بازوی خود را در اطراف شانه های شما قرار می دهد. احساس ناراحتی می کنید شما دست او را برداشته و می گویید ، "من هنوز آماده نمایش عمومی محبت نیستم."

پدر شما از شما می پرسد که در انتخابات به چه کسی رای می دهید. شما می گویید ، "بابا ، من می خواهم چه کسی را که به خصوصی رأی می دهم حفظ کنم."

دوست شما بارب می پرسد که آیا او می تواند 100 دلار وام بدهد. شما پاسخ می دهید ، "من از بارب متأسفم ، اما به طور معمول ، من وام نمی دهم."

مرزهای برگشتی نوعی دفاع از خود کلامی است. آنها قدرتمند و مؤثر هستند ، اما بسیاری از آنها به سختی دشوار می دانند که تعیین کنند. هنگامی که قبلاً احساس تهدید ، زورگویی یا تحت فشار قرار می دهیم ، صحبت کردن برای خودمان دشوار است. اگر در محیطی بزرگ شدیم که وقتی برای خودمان صحبت کردیم به ما آسیب رساندیم ، ممکن است تصور کنیم که مرزها را غیرممکن بدانیم.

برای دور زدن روند ناخوشایند تنظیم مرزهای بازگشتی ، هنر تنظیم مرزهای فعال را یاد گرفته ام. مرزهای فعال ما را مم می کند که پیشاپیش ، نیازها ، محدودیت ها و خواسته های ما را در نظر بگیریم. سپس آن نیازها را در مرحله اولیه روابط برقرار می کنیم ، و نیازهای خود را به طور اساسی در پایه روابط قرار می دهیم.

چند مثال:

شما با شخصی که در یک رویداد ملاقات می کنید ، شماره را مبادله می کنید. امیدوار هستید که این مسئله به دوستی تبدیل شود. وقتی روز بعد برای شما متن نوشت ، با شور و شوق پاسخ می دهید و به او می آموزید که تمایل دارید برای پاسخ به متن ها چند ساعت یا چند روز طول بکشد.
شما سابقه تروما دارید. قبل از اینکه رابطه عاشقانه شما جسمی شود ، به شریک زندگی خود می گویید که ترجیح می دهید صمیمیت جسمی را کند کنید. توضیح می دهید که تا زمانی که احساس امنیت و راحتی کنید ، منتظر رابطه جنسی هستید.
به شما شغل جدیدی پیشنهاد شده است. شما همچنین در مراقبت از کودکان یک کودک نو پا نیز دارید. شما به کارفرمای جدید خود می گویید که اگر کودک نوپای شما بیمار شود و نیاز به مراقبت از کودک داشته باشد ، باید این کار را زود انجام دهید.
تعیین مرزهای پیشرو نیاز به پذیرش خود دارد. ما باید بتوانیم نیازهای خودمان را تأیید و پذیرش کنیم تا آنها را به دیگران منتقل کنیم. با این کار فرصتی را برای دیگران ایجاد می کنیم که اصالت داشته باشند و نیازهای آنها را با ما در میان بگذارند.

گاهی اوقات ، هر دو طرف مایل به برآورده کردن نیازهای دیگران یا پیدا کردن یک سازش قابل کنترل هستند. بعضی اوقات ، بعد از به اشتراک گذاشتن مرزهای فعال ، ممکن است یاد بگیریم که نیازهای ما با نیازهای شریک زندگی جدید ، دوست یا همکار جدید ما سازگار نیست. و این کاملا خوب است آیا ترجیحا یاد نمی گیرید که از ابتدا به جای شش ماه - یا شش سال - پایین جاده؟

نحوه تنظیم مرزهای فعال
سناریوهایی مانند این ممکن است مناسب برای مرزهای فعال باشد:

مذاکره در مورد سرعت پاسخ دادن به متون ، تماس ها و ایمیل ها
بحث در مورد میزان صمیمیت در یک رابطه جسمی
محدود کردن چند مسئولیت اضافی که در دفتر انجام می دهید
مذاکره در مورد دوستیابی به عنوان یک والدین مجرد
تعیین نحوه مدیریت پول هنگام حرکت با شریک زندگی خود
پیدا کردن زبان مناسب می تواند چالش برانگیزترین بخش تنظیم مرز باشد. در تجربه من ، گفتگو دو طرفه که در آن هر دو طرف بتوانند نیازهای خود را بدون قضاوت بیان کنند ، ساده ترین راه برای ایجاد مکالمه سالم است. ممکن است موارد زیر را امتحان کنید:

هنگام تنظیم مرزهای فعال در دوستی های جدید یا روابط عاشقانه جدید:

"من از این ارتباطی که می سازیم هیجان زده ام. من می خواهم با شما صحبت کنم در مورد آنچه که هر یک می خواهیم این رابطه به نظر برسد. من دوست دارم که کمی در مورد نیازهای شما بشنوم و بعضی از موارد خودم را به اشتراک بگذارم. "

هنگام تنظیم مرزهای فعال در روابط موجود در حال گذار:

"من می دانم که ما قصد داریم وارد فاز جدیدی از روابط دوستانه / عاشقانه / روابط کاری خود شویم. برای آسانتر شدن گذار برای هر دوی ما ، دوست دارم با شما گفتگویی انجام دهم در مورد آنچه که هر یک می خواهیم این مرحله جدید به نظر برسد. من دوست دارم که کمی در مورد نیازهای شما بشنوم و بعضی از موارد خودم را به اشتراک بگذارم. "

هنگام تنظیم مرزهای فعال در محل کار:

"من واقعاً مشتاقانه منتظر همکاری با شما هستم. قبل از شروع کار ، من دوست دارم یک مکالمه را ترتیب دهم تا درمورد اینکه چگونه می توانم به بهترین نحو نیازهای شما را برآورده کنم و برعکس

تعیین مرزهای فعال باعث نمی شود که دوستان ، همکاران یا عزیزان شما در آینده از مرزهای شما پیشی بگیرند. با این حال ، در چنین شرایطی ، مرجع کردن مرز قبلاً توافق شده بسیار آسان تر از آن است که یک مرز تازه از ابتدا تعیین کنید.

مرزهای فعال باعث تغییر زندگی من شده است
من برای ردیابی وعده های شکسته ای که پشت سرم گذاشت ، بار سنگین شرم را تحمل کردم. اکنون ، من می فهمم که پذیرش نیازهای خودم کلید حفظ حرف من است.

من روزانه از مرزهای فعال استفاده می کنم. دوستان من می دانند که من به متن ها ، ایمیل ها و پیام های فیس بوک پاسخ می دهم. شریک زندگی من می داند که من سابقه تروما دارم و باید لحن فعل و انفعالات جسمی خود را تنظیم کنیم. مشتریان من می دانند که من چهار روز در هفته ، از ساعت 10 صبح - 5 بعد از ظهر کار می کنم و به ایمیل های خارج از آن بازه زمانی پاسخ نمی دهم. خانواده فوری من می دانند که من در خانه درباره ت بحث نخواهم کرد.

تعیین این مرزها به من اجازه داده است که خودم را دوست داشته باشم. پیش از این ، از این واقعیت متنفر بودم که اضطراب من باعث شد تا ارتباط بهتری داشته باشم. من از چگونگی ظاهر شدن آسیب من در حداقل لحظه های مناسب متنفر بودم. هنگام تعطیل آخر هفته به ایمیل های مشتری من پاسخ ندادم احساس گناه و تنبلی کردم. اکنون ، من می پذیرم که این نیازهای من است ، و به دیگران فرصت می دهم که آنها را نیز بپذیرند.

کسانی که مرزهای من را می شناسند و به هر حال تصمیم می گیرند با من ارتباط برقرار کنند ، یادآوری قدرتمندی هستند که نیازهای من باعث نمی شود من از محبت دیگران بی ارزش شوم. آنها به من یادآوری می کنند که من دوست داشتنی و کافی هستم ، همانطور که هستم.


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها